۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

عاشقانه هایم

نمیدونم باید از کجا شروع کنم توی بد وضعییتی قرار گرفتم.یعنی من دارم عشقمو از دست میدم.همه چیز جوره برای ازدواجم همه چیز جوره تا من به یگانه دلبر و معشوقه ام برسم.وقتی به شیوا به عزیز دلم فکر میکنم و به این فکر میکنم که شاید بهش نرسم انگار دنیا رو سرم دارن خراب میکنن.چقدر عشق شیوا برای من شیرینه انگار تو دنیا خدا شیرینتر از این عشق هیچ چیزه دیگری نیافریده.میدونم که این گناهامه که بین من و شیوا فاصله انداخته.5 شنبه روز عروسی پسر عمومه و پسر عموم دایی عشقمه.عشقم شهرش تبریزه و ما قم زندگی میکنیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر